چه حس خوبی برای تو نوشتن
چند سال می خواهم برات بنویسم ولی می ترسیدم، اما این روزها می دونم تو اومدی پیشم، وجودت و حس می کنم. از همه فرشته های مهربونم ممنونم که کنارم بودن و هستن و این ماه روزها رو برایم اینقدر زیبا کردن، اونها باعث شدن تا دیگه مطمن مطمن بشم که همین ماه میای تو دلم نفس مامان برای اومدنت اینقدر لحظه شماری کردم و خدا می دونه اولها می ترسیدم بابایی نتونه با شما راحت باشه ولی از وقتی رفتارش و با مروا (نی نی خاله محبوبه) دیدم مطمن شدم چه قدر دوست داره شما بیای و به روی خودش نمیاره. آخه این بابا شما کلا اهل بروز احساسات نیست یک خبرهایی شنیدم که داره بهمون نوید می ده که من و تو این ماه بهم می رسیم، وای عزیز مامان مرسی که من و بابایی ...
نویسنده :
مامان دنیز
10:17