دختر نازم دنیزدختر نازم دنیز، تا این لحظه: 9 سال و 11 ماه و 12 روز سن داره

دخترم دنیز

دنیز هفت ماهه مامان

1393/10/2 23:27
نویسنده : مامان دنیز
472 بازدید
اشتراک گذاری

باورش برام سخت که هفت ماه از اولین لحظه که تو را در آغوش میکشم گذشت چه عقربه های ساعت بی رحم شده اند و سریع به پیش میرند تا من برای نفس کشیدن تک تک لحظات با تو بودن  وقت کافی نداشته باشم. زمان  به سرعت میگذرد میخواهم بایستد یا لحظاتی به عقب برگردد شاید هم چند ماه به عقب برگردد تا بازهم در روز تولدت باشم بازهم در اولین آغونهاست باشم در نخستین چهار دست و پاکردنت در دلتنگی هایت برای با من بودن در خندیدن و قهقه زدنتهایت در رویش نخستین مرواریدت.

 

دنیزم دخترم این روزها این منم که به تو احتیاج دارم لمس دستان کوچوت بوییدن وجود تو نوازش تو همه احتیاج من همه بخشی از هستی من است من با تو بزرگ میشوم من با تو بهتر میشوم با تو صبورتر با تو مادر شدم. تو آن معنای ناب عشق هستی بی منت و چشم داشت.

 

دخترم ای همه خوبی و عشق ان روزها که بزرگ شدی هر زمان دستانت را که پینه زمانه خسته اش کرده بود را نگاه کردی به یاد من باش که با تو با این دستها عروج گرفتم و قدر این دستها را بدان. دخترم ان روزها که جوان و زیبا شدی هر زمان خواستی لذت فانی و نادرست را بر ملکوتی بودن ارجحیت دهی یاد زمزمه الله و لا اله و... شب و روزت در نخستین روزهای سفرت از زبان من بیافت و پا پس بکش و بدان تو انچنان عزیز هستی که وجودت من را  به او نزدیک کرد.

 

دخترم هدیه زیبای خدا مهربانم چهار دست و پا میروی میخواهی بیایستی برای رفتن من و بابا و مامانجونت غریبی و دلتنگی میکنی و هر روز ما را عاشق تر. بابا را صدا میزنی و تکرار اصوات برایت تمرینی جدید است.

 

دنیز مامان دوستت دارم و سپاس کمترین واژه به سوی معبودم برای وجود توست. 

پسندها (2)

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دخترم دنیز می باشد