وروجک 105 روزه مامان
دختر وروجک و ناز خودم حسابی داری بزرگ میشی، خیلی شیرین و بامزه شدی و کارهات و زودتر از سن ات انجام می دی و من و بابا رو کلی می خندونی. هرجا مهمونی می ریم همه با تعجب می گن وای چه زود داره این حرکات و می کنه .
از وقتی وارد ماه دو شدی شروع به تولید صداهای مختلف می کردی ولی از لبهات نمی تونستی استفاده کنی یک وقتهایی هم جیغ بنفش می کشی که کلی ازش فیلم دارم ، ولی چند روز با لبت صدای بووو تولید می کنی و وقتی من تقلید می کنم شما بیشتر تکرارش می کنی.
شما اینقدر خوش خنده و خوش رویی هر زمان چشمت و از خواب باز می کنی می خندی و شادی می کنی، قبل از اومدن تو از صبح متنفر بودم ولی الان دیگه به عشق بیدار شدن با لبخند تو می خوابم
88 روزه که بودی کامل قلت زدی و گردنت و بالا آوردی، الان دیگه تو خواب عمیقم باشی یک دفعه می ری رو شکم این قلت زدن شده داستانی برای من آخه وسط شیرخوردن هم قلت می زنی و یادت می ره داشتی شیر می خوردی برای همین پشتت بالش می گذارم . الان دیگه محال بتونم نشسته شیرت بدم چون خودت و پرت می کنی پایین یکبار نزدیک بود بیافتی از دستم . والا از مامان و بابا شیطونی مثل و من و بابا حمیدت توقع بچه دیگه ای هم نمی شد داشت .ولی خوبیش اینه هردومون چون پر انرژی هستیم حسابی پایه شیطنت هات هستیم .
نفس مامان این روزها حسابی فلش بک دارم به عقب تک تک روزهای شهریور 92 رو به یاد دارم روزهایی که تو اومدی تو دل من برای همین وقتی نگاهت می کنم اشکام از شدت شکر و شادی جاری می شه. چند روز پیش دستات و می بوسیدم که اشکام جاری شد با تعجب اشکام و نگاه می کردی و می گفتی هووو . وقتی می خوای اعتراض کنی یا جلب توجه بلند می گی هووووو .
دنیز اینقدر شیرین شدی که حسابی به سرم زده تیوری تک فرزندیم و زیر پا بگذارم ولی راستش می گن نکنه بعدی اینقدر شیرین نباشه . دیشب یک فیلم از عشقولانه تو بابا حمید و یواشکی گرفتم بزرگ شدی وقتی ببنی کلی کیف می کنی. دستای بابا یک اسباب بازی آرامش بخش شده برات دستای بابا رو می گیری و با انگشتاش بازی می کنی و تو چشماش خیره می شی و بابا هم پیشونی و دستات و می بوسه . واقعا راست می گن دخترها بابایی ان .
اینم عکس خنده خوشگل مامان
خدایا لبخند این روزها را بر لبها و دلهایمان جاودانه کن