خبردار شدن خانواده مامی جون (هفته هشتم بارداری)
میوه دلم اول از همه می خواهم عید قربان و بهت تبریک بگم. عزیز دلم این هفته خیلی شیرین بود، هر روز با تو بودن داره برای من شیرین و شیرین تر می شه. روز یک شنبه با صدای تلفن مامی جون بیدار شدم، با خوشحالی کلی ذوق بهم گفت بیا بریم برای عزیز دلم کاموا بخریم منم زودی حاضر شدم و رفتیم سمت خیابون چهارطبقه برای خرید کاموا تو مغازه یکهو یک صدای آشنا شنیدم دختر دایی مامی جون بود، همین که مامی جون دیدش با همون لهجه شیرین آذریش گفت من مامان بزرگ شدم یعنی خبرگزاری بی بی سی سرعت پخش خبر و از مامی جون باید الگو برداری کنه، اونجام دختر دایی شهلا و دختر دایی لیلا رسیدن و کلی بهم تبریک گفتن . برگشتنی مامی جون زنگ زد به خا...
نویسنده :
مامان دنیز
11:54